• وبلاگ : من و دلم
  • يادداشت : اسير
  • نظرات : 0 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    در نهفته‌ترين باغ‌ها، دستم ميوه چيد.

    و اينك، شاخه ي نزديك! از سر انگشتم پروا مكن.

    بي تابي انگشتانم شور ربايش نيست، عطش آشنايي است.

    درخشش ميوه! درخشان‌تر.

    وسوسه ي چيدن در فراموشي دستم پوسيد.

    دورترين آب

    ريزش خود را به راهم فشاند.

    پنهان‌ترين سنگ

    سايه‌اش را به پايم ريخت.

    و من، شاخه ي نزديك!

    از آب گذشتم، از سايه به در رفتم،

    رفتم غرورم را بر ستيغ عقاب – آشيان شكستم

    و اينك، در خميدگي فروتني، به پاي تو مانده‌ام.

    خم شو، شاخه ي نزديك!

    سلاممممممممممممم


    تحولات جديد مبارکککککککککککککک